جدول جو
جدول جو

معنی باد دم - جستجوی لغت در جدول جو

باد دم
بارش، باران مورب ناشی از وزش باد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بادوام
تصویر بادوام
استوار، محکم، مدغم، ستوار، مرصوص، متأکّد، مستحکم، درواخ، حصین
پایدار، ویژگی آنچه زود فرسوده و نابود نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادتخم
تصویر بادتخم
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد
بادیان، رازیان، وادیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، برهلیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادودم
تصویر بادودم
عجب، غرور، خودنمایی، خودستایی، برای مثال بیاراست آن جنگ را پیلسم / همی راند چون شیر با بادودم (فردوسی - ۲/۳۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باددم
تصویر باددم
بادانبان، انبان باد، دمۀ آهنگران، دم، دمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار دل
تصویر بار دل
کنایه از غم، غصه، اندوه، اندیشۀ روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد سام
تصویر باد سام
باد سموم، باد زهرناک، باد زهرآگین، باد گرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پال دم
تصویر پال دم
تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور در زیر دم قرار می گیرد، پاردم، رانکی، قشقون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد دار
تصویر باد دار
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد دست
تصویر باد دست
کسی که هر چه به دستش برسد خرج کند و چیزی نگه ندارد، مسرف، ولخرج، برای مثال ملامت کنی گفتش ای باد دست / به یک ره پریشان مکن هر چه هست (سعدی۱ - ۸۲)، تهیدست، دست برباد
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دَ / دِ)
آفت زده. آسیب رسیده. تباه شده در اثر وزیدن باد گرم در تنه و بتۀ خود چون خیار و کدو: خیار و بادنجان بادزده و امثال آن. رجوع به بادزدگی و باد زدن شود، مرد متکبر، کبر. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام یکی ازایستگاههای راه آهن تهران به اهواز است، این ایستگاه در دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع و مسافت آن تا تهران 775 هزار گز است. ساکنین آن اغلب کارمندان راه آهن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). نام ایستگاه شمارۀ 48 راه آهن جنوب است که قلعه سحر نامیده میشد. (لغات مصوب فرهنگستان ایران)
لغت نامه دهخدا
(رِ دِ)
غم و اندوه دل و اندیشۀ روزگار باشد. (برهان). کنایه از اندوه دل و اندیشۀ روزگار است. (انجمن آرا) (آنندراج). غصه. (دمزن). و رجوع به شعوری و ’بار’ و ناظم الاطباء شود، سکۀ پول. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُ دَ)
نوعی نبات که رنگ سرخ دارد. (از المرصع). نام گیاهی. (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ده کوچکی است ازبخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 8هزارگزی جنوب ساردوئیه و 3هزارگزی جنوب راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. سکنۀ آن 22 تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
سرخ باد باشد. (فرهنگ سروری: بادژنام)
لغت نامه دهخدا
(دَ یا د د)
کنایه از کسی است که خود را پر از باد نخوت و غرور کند و متکبر و متجبر نشیند. (برهان) (ناظم الاطباء)، کند. بطی ٔ:
بود راه روزی بر او تار و تنگ
بجوی اندرون آب او بادرنگ.
فردوسی.
بکارآگهان گفت راز از نخست
ز لشکر همی کرد باید درست
که با او یکی اند لشکر بجنگ
کزو گردد این کار ما بادرنگ.
فردوسی.
رجوع به ’با’ شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان حومه بخش بافق شهرستان یزد، که در 60 هزارگزی شمال بافق واقع است و 36 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاد دل
تصویر شاد دل
خوش طبع و خوشحال
فرهنگ لغت هوشیار
بد گام سبز پا خشک پی آنکه قدمش نامبارک باشد شوم نامبارک بدیمن مقابل خوشقدم
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اجرای عدالت کند عادل، خدای تعالی، روز چهاردهم از ماههای ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادروم
تصویر بادروم
بادرنجبویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادوام
تصویر بادوام
پایدار، استوار و ثابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آس
تصویر باد آس
آس بادی آسیایی که با باد گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد دست
تصویر باد دست
مسرف اسراف کننده متلف باد بدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد زدن
تصویر باد زدن
تولید باد کردن برای خنک کردن خود یا دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی باد مرگ باد سوزان که از رپیتوین (جنوب) آمریکا به سوی اپاختر (شمال) می وزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد سر
تصویر باد سر
مغرور و متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد کش
تصویر باد کش
باد شکن، داروئی است که نفخ شکم را بنشاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد له
تصویر باد له
بن پستان هندی سیمتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد نما
تصویر باد نما
آلتی که در بلندی برای تعیین جهت باد نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد و دم
تصویر باد و دم
عجب و غرور و خود نمائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادوام
تصویر بادوام
((دَ))
محکم، استوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بادوام
تصویر بادوام
دیرنده
فرهنگ واژه فارسی سره
باد دم
فرهنگ گویش مازندرانی