رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد بادیان، رازیان، وادیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، برهلیا
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد بادیان، رازیان، وادیان، والان، رازِنَج، رازیانَج، رازیام، بَرهِلیا
کسی که هر چه به دستش برسد خرج کند و چیزی نگه ندارد، مسرف، ولخرج، برای مثال ملامت کنی گفتش ای باد دست / به یک ره پریشان مکن هر چه هست (سعدی۱ - ۸۲)، تهیدست، دست برباد
کسی که هر چه به دستش برسد خرج کند و چیزی نگه ندارد، مسرف، ولخرج، برای مِثال ملامت کنی گفتش ای باد دست / به یک ره پریشان مکن هر چه هست (سعدی۱ - ۸۲)، تهیدست، دست برباد
آفت زده. آسیب رسیده. تباه شده در اثر وزیدن باد گرم در تنه و بتۀ خود چون خیار و کدو: خیار و بادنجان بادزده و امثال آن. رجوع به بادزدگی و باد زدن شود، مرد متکبر، کبر. (آنندراج).
آفت زده. آسیب رسیده. تباه شده در اثر وزیدن باد گرم در تنه و بتۀ خود چون خیار و کدو: خیار و بادنجان بادزده و امثال آن. رجوع به بادزدگی و باد زدن شود، مرد متکبر، کبر. (آنندراج).
نام یکی ازایستگاههای راه آهن تهران به اهواز است، این ایستگاه در دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع و مسافت آن تا تهران 775 هزار گز است. ساکنین آن اغلب کارمندان راه آهن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). نام ایستگاه شمارۀ 48 راه آهن جنوب است که قلعه سحر نامیده میشد. (لغات مصوب فرهنگستان ایران)
نام یکی ازایستگاههای راه آهن تهران به اهواز است، این ایستگاه در دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع و مسافت آن تا تهران 775 هزار گز است. ساکنین آن اغلب کارمندان راه آهن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). نام ایستگاه شمارۀ 48 راه آهن جنوب است که قلعه سحر نامیده میشد. (لغات مصوب فرهنگستان ایران)
غم و اندوه دل و اندیشۀ روزگار باشد. (برهان). کنایه از اندوه دل و اندیشۀ روزگار است. (انجمن آرا) (آنندراج). غصه. (دمزن). و رجوع به شعوری و ’بار’ و ناظم الاطباء شود، سکۀ پول. (ناظم الاطباء)
غم و اندوه دل و اندیشۀ روزگار باشد. (برهان). کنایه از اندوه دل و اندیشۀ روزگار است. (انجمن آرا) (آنندراج). غصه. (دِمزن). و رجوع به شعوری و ’بار’ و ناظم الاطباء شود، سکۀ پول. (ناظم الاطباء)
ده کوچکی است ازبخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 8هزارگزی جنوب ساردوئیه و 3هزارگزی جنوب راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. سکنۀ آن 22 تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است ازبخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 8هزارگزی جنوب ساردوئیه و 3هزارگزی جنوب راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. سکنۀ آن 22 تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
کنایه از کسی است که خود را پر از باد نخوت و غرور کند و متکبر و متجبر نشیند. (برهان) (ناظم الاطباء)، کند. بطی ٔ: بود راه روزی بر او تار و تنگ بجوی اندرون آب او بادرنگ. فردوسی. بکارآگهان گفت راز از نخست ز لشکر همی کرد باید درست که با او یکی اند لشکر بجنگ کزو گردد این کار ما بادرنگ. فردوسی. رجوع به ’با’ شود
کنایه از کسی است که خود را پر از باد نخوت و غرور کند و متکبر و متجبر نشیند. (برهان) (ناظم الاطباء)، کُند. بطی ٔ: بود راه روزی بر او تار و تنگ بجوی اندرون آب او بادرنگ. فردوسی. بکارآگهان گفت راز از نخست ز لشکر همی کرد باید درست که با او یکی اند لشکر بجنگ کزو گردد این کار ما بادرنگ. فردوسی. رجوع به ’با’ شود